آقای دکترحسین خادم حقیقیان -  آقای حبیب خادم حقیقیانین رشید بالاسی

( جوادآقا خادم حقیقیانین داداش بالاسی  - مدیر سالن ورزشی سلمان فارسی )

دهه 60 - مغازه جگرپزی کربلایی حسن زنده باد

آقایان : محمدآقا دهقان نژاد - کربلایی حسن زنده باد - مرحوم مش محمدآقا اکبریان - حسین پورزیرک

( محل فعلی سمساری و فرش زنده باد )

 پارک کوهستانی رشدیه ( جاده پیاده روی سلامت ) - خرداد 1393

آقایان از راست : من - حاج حبیب خادم حقیقیان - حمید خوب نیاز

حمید(فریدون) فرشباف - حاج محمود ( فریدون ) فرشباف آغاجانی- حبیب حقیقیان

( عکسها با راست کلیک و view imaje بزرگتر می شوند )

حبیب آقا حقیقیان - کنار مجسمه مرحوم رشدیه - پارک کوهستانی ( جاده سلامت )

با تشکر از آقای حاج محمود ( فریدون ) فرشباف آغاجانی - مسئول تدارکات و هماهنگی

آقای علی پورحیدرعلی ( راننده تریلی )  - فرزند مرحوم آقامش عباسقلی

و برادر آقای محمدرضا پورحیدرعلی ( دهه پنجاه - پایین دره عینالی )

آقایان : علی اسمعیل پورفلاحی - زینل زنده باد - صمد فرخنده روز آخونی = محرم 94

سمت راست ، دو برادر سید مرحوم آقایان : حاجی میرابوالفضل و کربلایی سید محمد  آخونی پورحسینی

سمت چپ دو عموزاده آقایان: میرمحمد(پسر حاجی میرابوالفضل)و سید حامد (پسر کربلایی سیدمحمد خیاط)

شاهگلی قدیم

فرودگاه قدیم تبریز - باغلین(هواپیما)

نصف راه اوایل انقلاب

لاکچری جوانان قدیم

اصل قونقا ( تراموای اسبی )

.

فردوسی شمالی - جنب لبنیاتی حاج سلطانعلی

راه شام قازان به آخونی

خیابان خیام - مغازه های درب تخته

خیابان فردوسی از بالای ارک تبریز

دورنمایی دیگر از خیابان فردوسی

کارت پستال قدیم با تمبر قاجاری

آقای ناصر و علی آقا اسمعیل زاده آژیری( بابا بالا )

آقا ناصر در خیابان قدس - ایستگاه قرمزی باغ - نبش خیابان علامه امینی ( قطران شمالی ) 

  لوازم یدکی فروشی ( پراید و پژو )  دارند.

عکسی زیبا و خاطره انگیز از دوران نوجوانی ها

آقا قادر قربانیان- آقا حمید اصغری آژیری - آقا خاورور - آقااکبر خلیل آبادگان - آقا اسماعیل

آقاصمد و اکبر(احد )آقا  فرشباف آقاجانی

سوم - چهارم - پنجم  شعبان المعظم ( اعیاد شعبانیه )

عید بزرگ تولد آقام امام حسین (ع) و آقام ابوالفضل العباس (ع) و آقام امام زین العابدین (ع)

بر شیعیان عالم ، بخصوص هم محله ایهای محترم  - در هر کجا هستند - مبارک

یا حسین ع

یا ابوالفضل ع

یا زین العابدین ع

آقایان جواد و جلال  محمدعلیزاده و پسر جوادآقا

بهترین اتوموبیلهای اروپا

مرحوم آقای حاجی میرحسین آخونی پور حسینی ( کربلایی سید حسین )

فرزند مرحوم آقا کربلایی میر علی

برادر آقامیرابوالفضل و آقامیرعلی اشرف و مرحوم کربلایی میرمحمد(سیدخیاط)

پدر محترم آقایان : سید احمد - سید محمود - سید حسن آخونی پور حسینی

کوهنوردی در پاییز برفی به قلعه بابک - 1360

آقایان : میرعزیز میرقاسمی-علی پورحیدرعلی-حسن زنده باد-محمدرضانیک نیاز-محمدهمتی-

من-حسین آقا- مصطفی نیک نیازی

آقارضازینالی - آقا محمدرضا .... - آقارحیم زینالی - قبل از انقلاب

آقای اکبر خلیل آبادگان برادر محترم آقای حسین خلیل آبادگان

آقارضا زینالی در باغ گلستان - در سالهای دور

تعدادی از اهالی محترم محله ام در یک قاب تصویری ( 1 )

مرحوم آقای توکل پور رستم

ابوی محترم آقایان : مهدی - جعفر - حمید و هادی پور رستم

 آقا یوسف برق لامع (فرزند آقامحمدبقال) و آقارضا زینالی (فرزند احمدآقا )

مرحوم آقامهدی خلیلی ( سرباز واقعی حضرت زینب (س)  )

فرزند مرحوم آقای غلامعباس خلیلی

خواهرزاده علی آقا و مرحوم آقاولی و نوه مرحوم آقا اسلام فهوه چی

روحش شاد و راهش پر رهرو باد انشااله 

زمان قدیم (حدود چهل و پنج تا پنجاه سال پیش ) جای دربند جنب مدرسه عمار ( نوبری )

مزرعه ای سرسبزی بود که انواع سبزیجات در آن بعمل می آمد . مالک این مزرعه پیرمرد مهربانی

بود به نام " جلیل عمی " . ایشان چهار دختر زبر و زرنگی هم داشت که آنها هم در کارهای کشاورزی

به او کمک می کردند . در اواخر عمر این پیرمرد گرامی ، خدا به ایشان دو پسر هم به نامهای

آقا غلامرضا و آقا صادق داد که حالا این دو پسر جلیل عمی در مزارع پشت ایستگاه راه آهن به

مزرعه داری و کشت مشغول هستند .

                                                       آقا غلامرضا و آقا صادق پسران مرحوم " جلیل عمی " 

آقامهدی خلیلی از میان مان رفت

فرزند مرحوم غلامعباس خلیلی

نوه مرحوم آقا اسلام قهوه چی

خواهرزاده عزیز علی آقا و آقاولی مرحوم

 آقا مهدی ، پای ثابت هیئت های امام حسین (ع) بود . حتما اعلامیه های این عزیز

با عنوان " از طرف " در مراسم درگذشت اکثر هم محلی های عزیز زینت بخش

دیوارهای محله بود . و چقدر معرفت بزرگی داشت این بزرگ مرد کوتاه قد .

سالگرد مجلس یادبود مهربان مردد محله و مرد بی ریای هیئات حسینی

مرحوم خلد آشیان آقا مهدی خلیلی

فرزند مرحوم غلامعباس خلیلی

روز سه شنبه ساعت 6 تا 8 عصر مسجد بلال آباد

آقای احد باغبان پور آخونی ( کشور استرالیا ) با فرزندان عزیزش

فرزند حاج جبار آقا باغبان پور

 استاد حاج حسین سلیمی باهر 

کاندیدای دوازدهمین دوره مجلس شورای اسلامی

کد شماره 546

بازنشسته اداره کل آموزش و پرورش استان آذربایجانشرقی

مدرّس علوم کتابداری و اطلاع رسانی دانشگاه های تبریز

استاد سلیمی باهر فرزند ارشد مرحوم حسن آقا سلیمی باهر اهل تبریز خیابان قره آغاج

کوجه کاروانسرا (شهید مایلی فعلی) بودند

دو قله پر صلابت و با افتخار آذربایجان ، سهند و سبلان

دور نمای " قله سهند " ، از اول جاده بستان آباد - اردیبهشت 1394

دور نمای " قله سبلان " ، از جاده سراب ، نیر - اردیبهشت 1394

از آخونی می نویسم . از محله ام . از جایی می نویسم که در آن پا به دنیا گذاشته ام .

جایی که در آن نفس کشیده و پرورش یافته ام . یک حس قشنگ ، یک نسیم فرح انگیز

درونی نهیب ام می زند که گذشته ی آن را به یادم بیاورم .

از گذشته و از آدمهای آن . از خاطراتی که در آن داشته ام . از روزگاری که در آن گذرانده ام .

با خودم گفتم حیف است . چرا ننویسم . چرا بگذارم غبار گذر ایام و پیچ و خم های زندگی

بی حس و حال امروزی ،آن حس و حال قشنگ زندگی آن روزها را از ذهن مان بزداید .

می نویسم . از آنچه دیده ام و شنیده ام و زندگی کرده ام ، می نویسم .از گذشته هایش،

از آدمهایش ، از ریش سفیدان اش و از جوانان اش .از خاطره هایش و از در و دیوارهای

کاهگلی اش .

چشمه ی " قیرخ ایاخ " که روبروی مرحوم جوادبقال (یونس بقال فعلی)

عین همین عکس بود و زنان محله در آن لباس می شستند

                                                           *****************************

دیوارهایی که با اولین قطره های باران ، بوی قشنگ و روح نواز " نم "  خاک ، روح آدمی را نوازش

می داد .

از چشمه های زیبایی که داشت و از تنها حمام گنبدی اش که تن شوی تمامی اهل محل و

حتی اهالی محله های همجوار بود .

از بقالی های ( همه چیز فروش ) آن مثل مرحوم حاج رسول آقا و مرحوم آقاحاج علی بقال ،

و مرحوم آقای جواد بقال و یا بقالی " آشاغی کوچه " مرحوم آقای میرعلی اصغر .

از جگری زنده باد اش ، و یا از ریش سفیدان محترم اش ، که اکثر اوقات بیکاری خود را

در قهوه خانه های محله و با چایی های خوش دم آن همراه با چوب سیگاری های دراز و کوتاه

- که با سیگارهای مخصوص " اشنو ویژه " تغذیه می شدند - تا عصر گرم گفتگوهای رنگارنگ با

یکدیگر می شدند و دق دلی کارهای سنگین کشاورزی و کارگری خود را دراین محل با هم ازدل

هم بیرون می کردند و هنگام  رفتن به خانه خود سبک بودند . انگار که اصلا کار نکرده بودند .

از سفال فروش ( کوزه و قلک فروش ) محله مرحوم مش محمود عمی ، که عینک ته استکانی

ضخیمی به چشم می زد و بندزن کاسه بشقاب محله مرحوم "قالئی چی عمی" می نویسم

از مغازه بقالی کوچک " کبریتچی دربندی " مرحوم "مش ممدحسن داش" که در محله  به

" قاضی قوضی " معروف بود ، و بقالی مرحوم میرحسن آقا یاد می کنم.

از سنگک پزی محله "مش ممدآقا " ، که اکثر باتفاق افراد محله از این مکان نان روزانه خود را

تهیه می کردند.       

  ***

نمی دانم چرا ، ولی یک حس عجیبی محله زیبایم را در وجودم مقدس کرده است . حالا این

 از تولدم در این محله بوده و یا یک حس و حال دیگری این قطعه ی زیبا از شهر تبریز را در سراسر 

وجودم اینطور نموده ، نمی دانم . ولی حس زیبایی است . 

پس با من به گذشته های دور محله برویم .........

آخونی در زمانهای خیلی دور محله ی سرسبزی بود . مزارع و باغهای زیبا و سرسبز تمام
اطراف محله را احاطه کرده بود .

تعدادزیادی از اهالی به کارهای کشاورزی و کارگری و تعدادی هم کار اداری و تعدادی نیز به کار
تجارت و کسب و کار در بازار مشغول بودند .

یک نوع زندگی دنج و با آرامش خاص در اکثر خانواده های محله جریان داشت . همه با هم مهربان

 بودند و یک صمیمیتی پر رنگ در میان اهالی محله جاری بود . انگار همه افراد یک خانواده بودند .

اکثر خطاب لفظی زن و مردهای محله نسبت به همه ی ماها ، " اوغلوم - قیزیم "- پسرم - دخترم ،
 بود .یعنی اینقدر صمیمیت و محبت در میان همه جاری بود .

موقعی که ماها مشغول توپ بازی و یا بازیهای دیگر آن زمان بودیم ، تا می دیدیم یک نفر از زنان
 محله وسائل سنگینی حمل می کند ، فوری یکی از ماها او را تا دم خانه اش کمک می کردیم
و بعدا به بازی بر می گشتیم . یعنی اصلا پرورش فکری و ذهنی ما بچه ها از کودکی اینطور بود . 

                                                     ادامه دارد ....